خواب دیده بود در ساحل دریا در حال قدم زدن باخداست
روبرو در پهنه آسمان صحنه هایے از زندگیش به نمایش در آمد.متوجه شد ڪه در هر صحنه دو جاے پا در ماسه فرو رفته است ،یڪے جاے پاے او دیگرے جاے پاے خدا!
وقتے آخرین صحنه از زندگیش به نمایش درآمد،متوجه شد ڪه خیلے از اوقات سختترین و ناراحت ڪننده ترین لحظات در زندگے او بوده و این واقعا او را رنجاند و از خدا سوال ڪرد :« خدایا تو گفتے چنانچه تصمیم بگیرم ڪه با تو باشم همیشه همراه من خواهے بود ولے متوجه شدم در بدترین شرایط زندگے فقط یڪ رد پا وجود دارد.نمیفهمم چرا؟ نمیفهمم چرا در مواقعے ڪه بیشترین احتیاج را به تو داشتم ،مرا تنها گذاشتے ؟!»
و خدا پاسخ داد:
« فرزند عزیز و گرانقدر من ! تو را دوست دارم.هرگز تنهایت نگذاشتم.زمانیڪه تو در آزمایش ورنج بودی،فقط یڪ جاے پا میدیدے و این درست زمانے بود ڪه من تو را بر دوش گرفته بودم.»
برگرفته از ڪتاب:شما عظیم تر از آنے هستیدڪه مے اندیشید به قلم مسعود لعلے
خداوندا روزت مبارك...
روز عشق را فقط به تو مي توان تبريك گفت...
تو كه عشقت آسمانيست...
و ثمره ي عشقت آرامش است...
تو كه رنگ و بوي عشقت فرق ميكند...
تو عشقت خالص و ناب است...
تو بي حساب ميدهي...
بي دليل توبه ميپذيري..
بي توقع بركت ميدهي...
و بي منت ياري ميكني ...
واقعا كه تنها تو سزاوار كلمه ي عاشق هستي...
عشقي كه خالصانه به بنده ات تقديم ميكني...
دوست داشتنهاي ما بوي نياز ميدهد...
عشقمان از روي هوس است تا محبت...
دوست داشتنمان براي دل خودمان است...
و توقع،زيربناي عشقمان است...
خداي عاشق روزت مبارك...
حیفم آمد ڪه صبح را
با نفس خوب خدا "ها" نڪنم!
بیت بے معنے "من بودن "را،
با غزلهاے صدا " ما" نڪنم!
حیفم آمد ڪه در این روز دل انگیز خدا ...
گرۀ ڪوچڪے از قلبے را،
به سرانگشت دعا وا نڪنم!
حیفم آمد ڪه در این روزگه زود گذر...
اینهمه مهر ڪه برمن بخشید،
عاقبت در نگه منتظرے جا نڪنم
روزتون لبریز از عشق
بے پایان ❤️خــــــــــــــــــــــــــــدا❤️
روزے گدایے ، نزد هندوانه فروشے رفت و گفت براے رضاے خدا ے هندوانه ای بمن ببخش
هندوانه فروش گشت و گشت و یڪ هندوانه خراب ڪه قابل خوردن نبود و پیداڪرد و به گدا بخشید
گدا وقتے هندوانه را دید دست در جیبش ڪرد و پولش را درآورد و گفت این تمام پولے هست ڪه امروز بدست آوردم بیا بگیر و یڪ هندوانه خوب بمن بده.
هندوانه فروش رفت و یڪے از بهترین هندوانه هایش را آورد و به گدا داد.
گدا رو ڪرد به هندوانه فروش و گفت: تو بخاطر پول بهترین هندونه ات رو بمن دادی،اما وقتے گفتم براے خدا بمن هندوانه اے ببخش،گشتے و خرابترین هندوانه ات را بمن بخشیدے
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینهی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»
زمانى كه ابليس دچار لعنت خدا شد ، از خداوند براى بقايش تا روز قيامت مهلت خواست ، به او مهلت دادند ،
از او سؤال شد : اين مهلت گسترده را براى چه مى خواهى ؟
جواب داد : خداوندا ! به عزّتت از كنار بنده ات نمى روم ، تا جان از بدنش بيرون رود ،
خطاب رسيد : به عزّت و جلالم قسم ، درِ توبه را به روى بنده ام تا فرا رسيدن مرگش نمى بندم.
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نيمه شب بيدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خيلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو یا االله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشيده ای تيمم کن و بگو یا االله
شب برایت حساب می کنيم بنده: اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا: ملائکه ی من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است
چيزی به اذان صبح نمانده او را بيدار کنيد دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کردیم ،اما باز خوابيد
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویيد پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بيدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشيد از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
❤️بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان
گوش فرا ميدهم که انگار همين یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری .........❤️
راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعداز مسافتی ناگهان ماشینش هم خاموش شد...
همانجاشروع به شکایت از خدا کرد:" خدایا پس تو داری اون بالا چه کار میکنی؟!؟ و ..."
چون خسته بود خوابش برد.وقتی صبح از خواب بیدار شد ...
از شکایت شب گذشته اش خیلی شرمنده شد چون ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود!!
همه ما امکان به خطا رفتن را داریم...
پس اگر جایی دیدیم کارمان پیش نمیرود،شکایت نکنیم!!
شاید اگر جلوتر برویم به صلاح ما نباشد..
✿
مقام معظم رهبری:
اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم،رییس فضای مجازی کشور میشدم!
رایانه ها و فضای مجازی و سایبری که الان در اختیار شماست،
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید ،میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را
به هزاران مستمعی که شما را نمیشناسند ،برسانید!
این فرصت فوق العاده ای است؛
مبادا این فرصت را ضایع کنید !
اگر ضایع شد خداوند متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد!
1391/7/20
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم،جز خدا"شهیدابراهیم هادی"
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
شهادت تیر و ترکش نیست؛آنروز که خدا را باهمه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم،شــــــهـــیــــد شده ایم
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
در زمین عشـــقـــی نیست که زمینت نزند،آســمــــان را دریاب
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
تنها و تنها خــــــداست که می ماند