شخصی به محضر امام مجتبی آن ولی بزرگ خدا میرسد و خواسته ای سنگین را مطرح میکند.امام که موجودی خود را با مطلوب او مطابق نمیبیند،چنین لب به عذرخواهی میگشاید:
«حق درخواست و وجوب شناخت حق تو در نظرم بزرگ است،ولی از بخششی که شایسته آن هستی دستم کوتاه و هرچه که انفاق بزرگ باشد در پیشگاه پروردگار اندک است و ناچیز،اگر آنچه در حد امکان ماست بپذیری و از آنچه که در حق واجب تو ادا میکنیم غمگین و آزرده خاطر نشوی و به آن بسنده کنی حاجت تو را روا میکنم.»
آن شخص که گویا خود را در مقابل بدهکار و وام داری شرمنده از تاخیر بدهی خویش می یابد،با یک دنیا احساس به محضر آن کریم عرض میکند:
«ای پسر پیامبر،اندک را میپذیرم و بر آن سپاس میگذارم و حتی اگر چیزی هم مرحمت نکنی عذر شما را میپذیرم.»
آنگاه امام به مسئول امور مالی خویش فرمود:
« پنجاه هزار درهم و پانصد دینار که موجود است بیاور و سپس دو کارگر را برای حمل آن مال سنگین خواست و نیز عبای مبارک خود را بعنوان مزد آن کارگران اهدا نمود.»
وقتی که اطرافیان عرض کردند: دیگر برای ما درهم و دیناری نمانده است ،فرمود:
«میدانم ،ولی میخواهم نزد خداوند پاداش بزرگی داشته باشم.»
:: موضوعات مرتبط:
ائمه ,
مطالب آموزنده ,
سیره معصومین ,
,